بىاشتهایى روانى
بخش بزرگى از بىاشتهایى کودکان بیشتر جنبه روانى دارد . معمولا کودکانى که با یکى از اعضاى خانواده خود مشکل دارند، به غذا بىمیل مىشوند . کودکانى که پدر و مادر مستبد دارند و یا از طرف اعضاى خانواده خود اذیت مىشوند بىاشتها مىشوند . بعضى وقتها نیز کودک از طریق ابراز بىمیلى و یا غذا نخوردن قصد دارد نظر دیگران را به خود جلب کند . در این حالت مراقب کودک باید دقت کند و به شکلهاى مختلف به نیازهاى کودک توجه نماید . بسیار غمانگیز است که کودک بخواهد از طریق غذا نخوردن جلب توجه کند .
تجربه یک مربى
یکى از کودکان کلاسم به نام «على» که بسیار خوب غذا مىخورد بعد از مدتى دچار نوعى بىاشتهایى شد . در صدد بر آمدم تا علت این مشکل را بفهمم، بعد از مدتى توجه و جستوجو در رفتار خانواده او، متوجه شدم که برادر کوچک على به تازگى به حرف آمده است و حرفهایى جالب و بامزه مىزند و در خانواده مرتب مورد توجه و تایید است و على مدتى است که سعى مىکند با تکرار حرفهاى برادرش توجه خانواده را به خودش جلب کند، اما بزرگترها او را دعوا کردهاند که چرا مسخرهبازى در مىآورد . على چندین بار به شیوههاى مختلف سعى کرده که با حرفها و کارهایش توجه خانواده را جلب کند، ولى هیچ نوع موفقیتى به دست نیاورده است . تا این که از طریق بىغذایى و بد غذایى با موفقیت توجه خانواده را به خود جلب کرده است .
بخش دیگرى از بىاشتهایى روانى کاملا ناخود آگاه است; یعنى رفتارهاى تند پدر، مادر و مربى آن قدر آزار دهنده است که کودک به نوعى سعى مىکند تحت هر شرایطى از بودن در کنار این افراد پرهیز کند و چون در زمان غذا خوردن این نزدیکى بیشتر مىشود، کودک سعى مىکند که کمتر سر سفره حاضر شود و اگر با اصرار والدین حاضر شود با خوردن اندکى غذا، فورى از سر سفره بلند شده و خود را از این موقعیت آزار دهنده نجات مىدهد .
کلام آخر
غذا خوردن یکى از نیازهاى اساسى کودکان است که باید به آن اهمیت دهید تا آنها دچار ضعف جسمى و روحى نشوند و همیشه شاداب باشند .
پایان
|